روزهای سفید
نوشته شده توسط : feraghat90

مناسبت های خاصّ
دقیق و مستند بدانیم.
حکایت های شنیدنی و ...

چون شب های این سه روز، بر اثر کامل بودن و درخشندگی ماه، روشن و سفید است، روزهای این سه شب را ایّام البیض، یعنی روزهای سفید نامیده اند و در واقع، یعنی روزهایی که شب هایی سفید و درخشان دارند. ایّام، جمع یوم و به معنای روز و بیض، جمع ابیض و به معنای سفید و درخشان است. پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: وقتی حضرت آدم علیه السّلام دچار ...

http://feraghat90.blogfa.com/post-1088.aspx

انسان این اشرف موجودات، در پی دستیابی به کمال، به دنبال انتخاب است و اعتکاف انتخابی نیکوست، انتخاب همنشینی با قدسیان و فرشته خویان. معتکف، با پیوندی محکم و ناگسستنی با مبدأ هستی، در پی قرابت با محبوب، با چشیدن طعم شیرین وصل، چشمه سار جان را از زلال حضور، لبریز می سازد و با خطاب «اِرجِعی الی رَبَّکَ» به منزلگاه دوست می شتابد و با او خلوتی معنوی را می آزماید. اعتکاف سنت اسلام ناب محمدی است که عاشقان واله و شیدا در سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم رجب، پرده نشین وادی سلامت گشته و در کوثر بخشایش جان و تن شسته و صورت و سیرت از پلیدی و رذیلت می زدایند.مومنان در این ایام، مرغ جان را در حریم امن دوست، به پرواز آورده و با دلی لبریز از ذکر و دعا، به ضیافت رب الارباب بار یافته و سر بر آستان بی نیاز می سایند.

«ایام البیض»
فرصتی است برای خلوت کردن. فرصتی است برای تفکر و تدبر. فرصتی است برای بریدن از زرقو برق دنیا و حرکت به سوی منشاکمال. با تفکر و اندیشه، در می یابیم که این دنیا با دست توانمندی فرزانه به حرکت در می آید و این نظم، این ناموس خلقت، بی ناظم، معنی ندارد. و این بودن و نبودن، در پی هدفی چهره می آراید و می یابیم که در این عالم،کسی دیگر نیز هست که با تفاوتی بی نهایت نسبت به ما، همه عالم، جلوهای از ذات اوست و ما در مقایسه با او،هیچ و هیچیم. روزهای 13و14و15 از هر ماه را "ایام البیض" یا "روزهای سفید"  نامند. درباره علّت نام گذاری آن، گفته شده است:

1. چون شب های این سه روز، بر اثر کامل بودن و درخشندگی ماه، روشن و سفید است، روزهای این سه شب را ایام البیض، یعنی روزهای سفید نامیده اند و در واقع، یعنی روزهایی که شب هایی سفید و درخشان دارند. ایام، جمع یوم و به معنای روز و بیض، جمع ابیض و به معنای سفید و درخشان است.

2. پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: وقتی حضرت آدم علیه السلام دچار آن خطا (ترک اولی) گردید، بدنش سیاه شد؛ سپس به او الهام گردید که این سه روز، یعنی روزهای 13و14و15 را روزه بگیرد و هر روز از این سه روز را که روزه گرفت، یک قسمت از بدنش سفید گردید؛ یعنی پس از سه روز، تمام بدنش سفید شد و به همین علّت، به این سه روز، روزهای سفید گفته شد.1

روزه های مستحب روزه این سه روز، به ویژه در ماه رجب، مستحب است و اعتکاف این روزها و انجام اعمال اُم داوود در روز نیمه رجب و سایر اموری که در مفاتیح الجنان آمده، مانند استغفار از گناهان، فضیلت فراوانی دارند.

ایّام روشنی
بی انصاف نباش، آری! می دانم میهمان خوبی بوده ای برای میزبانت؛ امّا سه روز کافی نیست. این که سه روز در حاشیه نورانیّت «ایّام روشنی» بنشینی و نورانی شوی کافی نیست. باید محکم شوی، باید هرچه می شود، سلاح برداری و سپر. پایت را که بگذاری بیرون، می بینی که محاصره شده ای. باید تا می توانی آذوقه و آب برداری. بیرون، قحطی بیداد می کند! تشنگی جان خیلی ها را به لبشان رسانده، باور کن، چشم و دل سیر، کم پیدا می شود. باید چراغ برداری. اصلاً باید خودت چراغ شوی؛ آنوقت، دیگر هم جلوی خودت را می بینی و هم دیگران را به مقصد می رسانی. باور کن، تاریکی بیداد می کند. چشم، چشم را نمی بیند. دل، دل را نمی بیند. خیلی ها شب کور شده اند و شب زده؛ امّا بعضی ها هنوز سوسو می زنند. تو پرنور باش و وسیع. خلاصه که بی انصاف نباش! بیا و همیشه مهمان باش.خودت که بهتر می دانی اینجا کاروانسراست. اگر نبود، که نوبت به تو نمی رسید. همه این ها را برای تو گفتم، آری! تو که در وجود منی.

در همین سه روز، باید بزرگ شویم
باید این سه روز را به یاد بسپاریم و در ذهن هر ذره وجودمان، ثبت کنیم. باید گرمای خورشید این سه روز، ما را تا آخر عمر، دلگرم نگه دارد.اگر خورشید را در سینه داشته باشیم، هیچ ظلمتی ما را با خود نخواهد برد. باید بکوشیم کوله مان را از هوای کبریایی این اوقات روشن، پر کنیم. باید لحظه لحظه هایش را به خاطر بسپاریم. مجالی نیست؛ باید جان بگیریم و قوی شویم؛ گرم شوم و پر نور؛ ریشه بدهیم و قد بکشیم زیر این آفتاب شرقی. چاره ای نیست؛ باید در همین سه روز بزرگ شویم.

مرا بپذیر! آمده ام عوض شوم.
یادم می آید، آمده بودم کوزه ام را از این چشمه هوش پر کنم. یادم می آید، آمده بودم تنی به آب آشنا کنم؛ آمده بودم پیِ پاکی. آمده بودم نامه ای را که سال ها پیش نوشته بودم، به دست جریان این چشمه بسپارم تا با خود ببرد؛ نامه ای که جرئت باز کردن و خواندنش را در خود نمی یافتم. آمده بودم پیراهن خستگی قرن را در زلال این چشمه بشویم و با رطوبتش، تمام این دره نفس گیر را تا پایان، یک نفس بدوم. آمده بودم، عطش هزار ساله انسانی ام را با جرعه جرعه این آب گوارا برطرف کنم. آمده بودم در پی تغییر، تحول. آمده بودم پوست بیندازم. آمده بودم پیله بِتَنَم؛ می خواستم رها شوم از این شَفیرگی، بال بگیرم و به دیوار باغ بروم. آمده بودم عوض شوم.

سیّد حسین ذاکرزاده

مناسبت های خاصّ
دقیق و مستند بدانیم.
حکایت های شنیدنی و ...

پی نوشت:
1. ر. ک: مجلسی، بحارالانوار، ج11 ص 171 .
 

منابع:
پرسمان، تیر 1387، شماره 66، صفحه 11.
اشارات، مرداد 1384، شماره 75، صفحه 98.





:: بازدید از این مطلب : 114
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1386 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: